Wednesday, January 16, 2008

خاطراتی از "ج" مثل جالی

این هم خاطره دوست همیشه در صحنه اویس:
میخوام واستون یه خاطره ازیکی از اساتید گرااااااااااااااامی همیشه هوشیار در دانشکدمون که همانا پدر علم خواب درمانی در زمینه هوافضا هم هستندجناب دکتر ج. بگم
یادمه همه منتظر بودیم آقا با قدوم مبارکشون جلسه ی امتحان آیرو 1 رو مزین کنند.
طبق معمول اوندفعه هم میخواست پس از 45 دقیقه on time تشریف فرما بشه.
اما بازم نشد
توی این هیری ویری ممد عباسی یکی از دوستای باهالمون یهو داد زد که آمددددددددددددددد

همه دویدیم سر جامون اما بازم ازش خبری نشد.
ممد عباسیم آمد تو کلاس نشست پیش من آقا
رضا هم طبق معمول به علت کثرت استرس احتیاج مبرم به ...پیدا کرد.(گلاب به روی منو شما و این وبلاگ)
منو ممد هم آروم آروم رفتیم بیرون دنبال رضا اما نفهمیدیم کدوم کابین رفت
یکیو از میون توالتا انتخاب کردیم و شروع کردیم روی درش رنگ گرفتن که ناگهان شنیدیم که دکتر ج. میگه نزن آقااااااااااااااااااااااااااااااا
عین جنی که بهش بگی بسم ا... در رفتیم
فهمیدیم که نگو جهانگیریانم استرسش از رضا هم بیشتره

1 comment:

reza madad said...

علی جون با مشت می زدی تو صورتش!:)) یادته یه بار حال فتحی(فجر)رو سر کار گرفتی بدبخت جفت کرده بود از ترس به تته پته افتاده بود
ولی عزیزم خیلی طبیعیه، یه کمی صبر داشته باش ایشالا نتیجه این همه زحمت رو می گیری و خستگیت در می ره. علی جون کم نیار داداش ایول