Sunday, January 13, 2008

سر کلاس معارف 2

ترم 6 ، معارف2 را من و رضا با حجت السلام توسلی گرفتیم. این بشر همه چیزش خوب بود فقط یه مشکل داشت. اونم این بود که آدم نمی تونست 2 دقیقه سر کلاسش بیدار بمونه و درس گوش بده. مخصوصا که کلاس ساعت 1 بعد از ظهر بعد از نهار بود. من و رضا هم 5 دقیقه اول کلاس میامدیم کیفمون می گذاشتیم و بعد میامدیم بیرون دنبال ملق بازی. اکثرا میامدیم سایت دانشکده بمبر بازی می کردیم.
5 دقیقه آخر کلاس هم میامدیم یه خودی نشون می دادیم واسه حضور و غیاب .
یه روز من زود تر رفتم و رضا بعد از چند دقیقه رسید که دقیقا مصادف شد با زمانی که استاد داشت اسم آقا رضا را می خوند. آونهم از در اومد تو و فورا گفت حاضر. استاد که کپ کرده بود با خنده به رضا گفت : " شما که کلا به و لظالین رسیدی. " رضا هم با یه اعتماد به نفس منحصر به فرد گفت "قربان شما." بعد هم اومد راست کنار من نشست.

هنوز هم بعضی وقتها خواب می بینم ما دوتا اون درس را بخاطر غیبت های زیادمون افتادیم و من نمی تونم بیام کانادا!!!
قابل توجه شما من کلا تو ایران دو بار بیست گرفتم : اولیش معارف 1 بود و دومیش معارف 2 .

1 comment:

reza madad said...

علی جون خیلی باحال بود یادته! یه خاطره دیگه از اون کلاس:
من و علی توی اون 5 دقیقه ای که سر کلاس بودیم خیلی کارا می کردیم!
گاهی مشق کپ می زدیم گاهی مقاله پابلیش می کردیم و البته گاهی هم نقطه بازی می کردیم!!!:)) یه بار که بعد از 5 دقیقه من از کلاس رفتم بیرون علی واسه اینکه بگه ما هم حواسمون به درس بوده برگشته بود از استاد یه سوال خفن فلسفی پرسیده بود که بیچاره استاد تو جواب مونده بود واسه اینکه کم نیاره به علی گفته بود شما که با دوستت شطرنج!!! بازی می کنی سر کلاس نباید سوال بپرسی. وقتی برگشتم سر کلاس دیدم علی دپ زده گفتم چی شده؟ همه چیه تعریف کرد، منم که دریده پررو، یه کاره دستمو بردم بالا گفتم ببخشید استاد شطرنجو با مداد بازی نمی کنن این نقطه بازیه!!!:)) و متاسفانه کلاس ترکید. سالها حجه الاسلام ما رو تو دانشگاه دید و سلام ها بگفتیم و نعره ها بزد!!!