دلم خیلی گرفته. یاد این آهنگ از مرحوم عبداللهی افتادم.
دل من يه روز به دريا زد ورفت
آستين همت وبالا زد و رفت
يه روزي بچه شد و تنگ غروب
سنگ توي شيشه فردا زد و رفت
حيووني تازگي آدم شده بود
به سرش هواي حوا زد ورفت
زنده ها خيلي براش كهنه بودند
خودشو تو مرده ها جازد و رفت
دفتر گذشته ها را پاره كرد
نامه فردا ها رو تا زد و رفت
هواي تازه دلش مي خواست ولي
آخرش توي غبار ها زد ورفت
دنبال كليد خوشبختي مي گشت
خودشم قفلي رو قفلها زد و رفت