Friday, June 3, 2011
نامه ای به مدیر مدرسه ام:
Sunday, May 15, 2011
آیا قصاص حق آمنه است
من قصد نداشتم در مورد این چیزی بنویسم و لی کل این ماجرا خیلی دردناکه. میفهمم که خانم بهرامی زجری کشیده و خواهد کشید که قابل تصور نیست و لی به نظر من قصاص حق هیچ کسی نیست. مجازات جرم هایی چون قتل عمد - تجاوز - اسید پاشی و از این قبیل که امنیت روانی اجتماع رو به خطر می اندازند درحیطه اختیار یک شخص (اون هم قربانی) نباید باشه. هرچند که قویا معتقدم چنین مجرمی باید مجازانی سنگین چون ۱۰ ها سال حبس و حتی حبس ابد داشته باشته- ولی این تصمیم صرفا باید با رای هیات منصفه باشه. این جور نباشه که یک مجرم صرفا با دادن پول بتونه رضایت شاکی را جلب کنه و از مجازات فرار کنه ویا سرنوشت و سلامتیش در دست آتش انتقام شخص دیگری باشه.
خانم بهرامی تقاضای دو میلیون یورو پول کرده که این آقا را ببخشه. آیا اجرای عدالت محل باج گیریست؟ آیا این لوث کردن عدلت نیست؟
اصلا چرا باید ایشون را توی همچون موقعیتی قرار داد؟
Monday, December 1, 2008
دلم خیلی گرفته. یاد این آهنگ از مرحوم عبداللهی افتادم.
دل من يه روز به دريا زد ورفت
آستين همت وبالا زد و رفت
يه روزي بچه شد و تنگ غروب
سنگ توي شيشه فردا زد و رفت
حيووني تازگي آدم شده بود
به سرش هواي حوا زد ورفت
زنده ها خيلي براش كهنه بودند
خودشو تو مرده ها جازد و رفت
دفتر گذشته ها را پاره كرد
نامه فردا ها رو تا زد و رفت
هواي تازه دلش مي خواست ولي
آخرش توي غبار ها زد ورفت
دنبال كليد خوشبختي مي گشت
خودشم قفلي رو قفلها زد و رفت
Monday, July 14, 2008
Saturday, February 2, 2008
ّّfreezing Rain
روی زمین تو 10 دقیقه یک لایه یخ مثل شیشه درست میشه. 10 متر را بدون زمین خوردن نمی شه راه رفت. حالا هم داره از این بارونها میاد. خدا آخر عاقبت من یزدی را وسط این همه یخ به خیر کنه.
Sunday, January 27, 2008
تدریس
آخر ترم که نتایج نظر سنجی اومده بود، دیدم اکثر بچه ها از همین اعتماد به نفس من (شاید هم غرور) بدشون اومده و احساس ناراحتی کردن. ترم بعدش خیلی با گرما وصمیمت خیلی خیلی زیادی تدریس را شروع کردم. بچه ها خیلی راضی بودن.
اساتید تو ایران دانشجو را ادم هم حساب نمی کنن ولی انجا این اصلا تعریف نشده است.
Wednesday, January 16, 2008
خسته ام
امسال تعطیلات کریسمس هم میامدم دانشگاه که کد بزنم.
امروز استادم ازم پرسید که تو 1850 صفحه از اول سال تحصیلی پرینت گرفتی و خیلی داره گرون میشه، چیکار داری می کنی باهاشون،؟ برای بار اول از وقتی اومدم اینجا سر یه مساله کاری عصبانی شدم، واقعا عصبانی. خیلی خودم را کنترل کردم نگفتم بجای دستمال توالت مصرفشون می کنم.
یه حساب سر انگشتی واسش کردم دید فقط همین هفته 110 صفحه مقاله خوندم که واسش گزارش یه کاری را حاضر کنم.
خستگی همه این 3 سال و خورده ای را امشب حس دارم می کنم. خیلی خسته ام. خیلی.